پرژین

ساخت وبلاگ
يهو پرستو به ديدنم آمد.همكارى كه ده سال پيش به شهرش اصفهانش برگشت و بعد از آن خيلى كم و فقط تلفنى صحبت مى كرديم.بعد،امروز با يك بسته گز خوشمزه دم در اداره ايستاده بود و زنگ زده بود و خواسته بود من را ببيند.دم در رفتم و پرستو را ديدم .ديدنش از گزى كه آورده بود هم شيرين تر بود و به سرعت به ده سال پيش برگشتيم.آن روزهاى همكارى و دوستى و صميميت.ده سال به سرعت گذشته بود و عسل كوچولو و صدف ريزه ميزه قد ك پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 221 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 13:30

بچه افتاد و زد زير گريه.پدرش گفت:

- گريه نكن.خودت افتادى!

پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 217 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 13:30

يكى از سخيف ترين كارهايى كه در جمع انجام مى شود اين است كه  جماعت سر صحبت را با يك بدبخت باز مى كنند و وقتى مى فهمند بدبختى هاى طرف تمامى ندارد و هى مى خواهد حرف بزند، با كلك و حقه هاى مخصوص خودشان  بيخيال گوش دادن مى شوند و اين كار را به شما مى سپارند كه در شروع اين مكالمه در حد سيب زمينى هم نقش نداشته ايد.ضمير شما در اينجا به من مى گردد و من هم كه مودب!راستش هر كارى كردم رويم نشد كه به بدبخت_ پا پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : دخالت, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 221 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 13:30

دو تا بچه ء شش و سه ساله را به من سپرده بودند و من همpmc را روشن كرده بودم و همزمان در اينترنت سير آفاق مى نمودم و اصلا حواسم نبود اين دو كودك دارند شبكه اى را مى بينند كه هيچوقت اجازهء ديدنش را نداشته اند و آنقدر از اين حركت من تعجب كرده بودند  كه هر سى ثانيه يك بار سرشان را برمى گردانند و من را نگاه مى كردند تا مطمئن شوند حالم خوب است آيا؟


برچسب‌ها: نوستالوژى يعنى ايستادن در صف نان پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 210 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 13:30

اولين بارى بود كه كتابى را مى خواندم  و احساس مى كردم وقتم دارد تلف مى شود.كتاب "پر" نوشته شارلوت مرى ماتيسن چيزى بدتر از افتضاح بود و فقط چون كتاب را شروع كرده بودم و با اميد اينكه فكرم اشتباه باشد و بالاخره در آخر كتاب حرفى، حديثى،شوكى چيزى به خواننده ارايه شود، آن را تمام كردم.اما هيچ خبرى نبود و داستان خيلى احمقانه تمام شد و ديگر در مورد احساس خودم دربارهء خواندن چنين كتابى نمى نويسم.اما، واقع پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 216 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 13:30

برادر بزرگم و خواهر كوچكم با هم رفته اند سونوگرافى هر دو براى كليه.خوشبختانه جواب سونوگرافى خوب بوده است و هيچ كدام مشكلى نداشته اند و به همين خاطر با هم رفته اند به يك كبابى و كباب خورده اند تا اين خبر خوب را جشن بگيرند.كبابشان را كه خورده اند عذاب وجدان يقه شان را گرفته است و براى بقيه خانواده هم كباب گرفته اند.كباب ها بعد از شام رسيده بود و روى دستشان باد كرده بود.بنابراين به من زنگ زدند كه بال پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 191 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 20:17

هر كسى سعى داشت از بيمارى، مريض_ ديگر سر دربياورد.البته تلاش خاصى هم نمى خواست چون بعضى ها خودشان كوك بودند براى رمزگشايى از درد و مرض شان.مثل آن مرد پنجاه و هفت ساله كه بيست روز پيش يك دانه شيرينى خورده بود و انگار كه بجاى شرينى، زهر هلاهل خورده باشد،بعد از آن روز به روز حالش بدتر و بدتر شده بود و در نهايت تصميم گرفته بود بيايد دكتر.يكى از مريض ها در مورد آدرس شيرينى فروشى پرسيد و اينكه ايا مى دا پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : بينى, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 223 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 20:17

يكى از خانم هاى  همكار من كه بسيار زيبا و باهوش و با ادب بود،يك سال پيش با مردى ازدواج كرده است كه قول داده است تا آخر عمر راننده شخصى اش باشد.شوهر_ خانم قبول كرده است كارش را ول كند و  در خانه بماند به اين شرط كه هر وقت خانم زنگ زد و آدرس داد با ماشين دنبالش برود و او را برساند.يك بار من خودم شاهد ماجرا بودم و با اينكه خانم يك جايى بود كه راحت مى شد با تاكسى به مسير اصلى برگشت،اما شوهرش را در يك پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : داريوش,كبير, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 207 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 20:17

در قسمت اول فصل چهارم خانهء پوشالى، بانوى اول با كنار كشيدن يكى  از افراد موثر تيم تبليغاتى شان(تام)  موافقت مى كند.اما، رييس جمهور تام را به كاخ سفيد دعوت مى كند و از او مى خواهد به تيم برگردد.فقط به اين علت كه او توانسته است كارى كند كه بانوى اول  چند ماه پيش بخندد. سريال دارد تمام مى شود و در كل  سريال هيچ خنده اى به تصوير كشيده نشده است مگر خنده هاى هيستريك و مصنوعى و بايد هم يك خندهء از ته دل پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 205 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 20:17

يهو رويا زنگ زد.دوست دوران كودكيم.مدت هاست نديده امش ولى، حرفهايمان مثل طوفان ايرما شروع كرد به غرش و تمام هم نمى شد.از عمرى كه اينقدر سريع گذشت حرف زديم و آينده اى كه آن هم به سرعت مى رسد.و اما آينده؟رويا با وجود داشتن يك بچه، با قاطعيت اعلام كرد كه آينده اش سراى سالمندان است و من را مبهوت كرد.چون من هيچوقت آينده ام را اينگونه تصور نكرده ام.نه خير آينده من بسيار شيك و  شيرين  خواهد بود.سراى سالمندان؟ هرگز!


برچسب‌ها: مرسى خدا بسيار مرسى پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : شيرين, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 232 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 20:17

كاش اقايان و خانم هايى كه با هم سازگارى ندارند و همچنان اصرار به زندگى زير يك سقف دارند و دعوا و داد و بيداد را به گفتگو و راه حل ترجيح مى دهند؛ كاش لطف كنند و حداكثر تا ساعت دوازه شب به بگو مگو ها پايان دهند و به اين نكته فكر كنند كه در و همسايه هيچ گناهى ندارند و بايد بخوابند. بعد از ماجراى خانواده آقا و خانم  حسينى و دعواهاى بى شمارشان،قبح دعوا و دد و بيداد در محله شكسته شده است و آقايان و خانم پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 237 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1396 ساعت: 18:15

مدتى پيش ساختمان اداره عوض شد و كل همكاران به ساختمانى منتقل شديم كه هم قديمى است و هم به اندازه كافى بزرگ نيست و حتى موبايل هم آنتن نمى دهد.بنابراين حتى طبقات زيرزمين هم مورد استفاده قرار گرفته است و چه كسانى در آنجا مستقر شده باشند خوب است؟كارشناس مسئول هايى كه اتاق هاى قبلى شان همه شخصى بود و بزرگ و دل باز و رو به كوه و درخت و آسمان.الان، چند نفرى توى زيرزمين مستقر هستند و من واقعا نمى دانستم ب پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 210 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1396 ساعت: 18:15

توى پارك كنار يك خانم مسن نشسته بودم بدون هيچ حرف و كلامى.كمى كه گذشت بالاخره طاقت خانم تمام شد و پرسيد:

- شما اهل اين محله هستيد؟

- بله.

- خونتون كجاست؟

- همين اطرافه.

- يعنى كدوم طرف.

- اون طرف.

- مى دونى چرا مى پرسم؟

- نه.

- مى خوام بدونم قبله كجاست؟

- فكر مى كنم اين سمت باشه.ولى معمولا اين سوالات رو بايد از آخوندها پرسيد.

- حالا آخوند كجا بود.

- خوب قبله نما بخريد.

- فقط خواستم بدونم قبله كجاست....

در رفتم.


برچسب‌ها: حتى توى پاك هم باد گرم مى آمد پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : قبله, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 226 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 13:54

هفته پيش سارا بعد از مدتها اينجا آمد و يك ساعتى ماند و خيلى زود رفت.بعد از رفتنش متوجه شدم عينك آفتابى اش  را جا گذاشته است و چون مى دانستم عينك خيلى براى سارا مهم است بلافاصله خبر دادم كه عينكش پيش من است و شروع كرديم به برنامه ريزى كه كى و كجا هم را ببينيم و گنج  را مبادله كنيم و هر بار سارا برنامه را به هم ريخته است بس كه سرش شلوغ است اين بشر و دست آخر همانى شد كه از اول بايد مى شد و مى دانستم پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 218 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 13:54